Polina Volkova
يك داستان الكى اولگا براى مسافرت به ايران رفته است. او زبان فارسى را نيز بلد است. او با يك نفر از ايران به نام روزبه دوست است و روزبه همراه دوست دخترش نيوشا به فرودگاه امام خمينى رفتند تا اولگا را با خود ببرند. در فرودگاه روزبه و نيوشا: سلام اولگا! به ايران خيلى خوش اومدى! كشور ما رو نورانى كردى! اولگا: سلام، خيلى ممنون! متشكرم كه به دنبالم آمديد من در ايران به همراه نياز دارم. -: من و نيوشا خيلى خوشحال ميشيم كه با تو باشيم -: شما خيلى مهربان هستيد، همه ايرانى ها اين طور هستند؟ -: ايرانيا هم خوب و بد دارن ديگه! موبايل روزبه زنگ ميخورد و كارى برايش پيش مى آيد كه بايد برود. روزبه: ببخشيد بچه ها من يه كارى دارم بايد برم، نيوشا عزيزم اولگا رو برسون خونه يكم استراحت كنه. اينم سوئيچ ماشينم. با تاكسى ميرم. فقط جايى نكوبونيشا! كلى پولشو دادم! نيوشا: باشه عزيزم، خداحافظ، اينقدر هم نگران اون پورشه غراضه نباش! اولگا جون بيا بريم. اولگا: خيلى خوب. اولگا: ماشين شما خيلى راحت است. من تا به حال سوار پورشه نشدم. نيوشا: الآن سوار چى هستى پس؟! -: شما ايرانى ها خيلى شوخ هستيد! -: كجاشو ديدى؟ حالا ميريم نياوران خونمون تو رو با چنتا از بچه هاى باحال آشنا كنم! -: خيلى بايد خوش بگذرد! اوه يك سؤال! چرا اسمت نيوشا است؟ نيوشا يك اسم روسى هست! -: راس ميگى؟ من فكر ميكردم يونانيه! ننه بابام يه اسمى گذاشتن برام ديگه! اولگا لهجت خيلى باحاله، هر وقت حرف ميزنى بى اختيار لبخند ميزنم! -: خوب من ايرانى نيستم و لهجه ام ايرانى نيست! -: راستى اولگا جون خواستى برى خريد بگو با هم بريم، توى ايران به خارجيا خيلى گرونتر ميفروشن! -: باشه! با هم ميريم!
Nov 17, 2014 10:26 PM
Corrections · 12
3

يك داستان الكى تخيلي

اولگا براى مسافرت به ايران رفته است. او زبان فارسى را نيز بلد است او با زبان قارسي آشناست..
او با يك نفر از ايران ايراني به نام روزبه دوست است و ، روزبه همراه دوست دخترش نيوشا براي استقبال از اولگا به فرودگاه امام خمينى رفتند تا اولگا او را با خود به خانه ببرند.

در فرودگاه

روزبه و نيوشا: سلام اولگا! به ايران خيلى خوش اومدى! كشور ما رو نورانى كردى!
اولگا: سلام، خيلى ممنون! متشكرم كه به دنبالم آمديد من در ايران به همراه نياز دارم.
-: من و نيوشا خيلى خوشحال ميشيم كه با تو باشيم
-: شما خيلى مهربان هستيد، همه ايرانى ها اين طور هستند؟
-: ايرانيا هم خوب و بد دارن ديگه!

موبايل روزبه زنگ ميخورد و كارى برايش پيش مى آيد كه بايد برود.

روزبه: ببخشيد بچه ها من يه كارى دارم بايد برم، نيوشا عزيزم اولگا رو برسون خونه يكم استراحت كنه. اينم سوئيچ ماشينم. با تاكسى ميرم. فقط جايى نكوبونيشا! كلى پولشو دادم!
نيوشا: باشه عزيزم، خداحافظ، اينقدر هم نگران اون پورشه غراضه قراضه نباش! اولگا جون بيا بريم.
اولگا: خيلى خوب.

اولگا: ماشين شما خيلى راحت است. من تا به حال سوار پورشه نشدم.
نيوشا: الآن سوار چى هستى چه ماشيني داري پس؟!
-: شما ايرانى ها خيلى شوخ هستيد!
-: كجاشو ديدى؟ حالا ميريم نياوران خونمون تو رو با چنتا از بچه هاى باحال آشنا كنم!
-: خيلى بايد خوش بگذرد! اوه يك سؤال! چرا اسمت نيوشا است؟ نيوشا يك اسم روسى هست!
-: راس ميگى؟ من فكر ميكردم يونانيه! ننه بابام يه اسمى گذاشتن برام ديگه! اولگا لهجت خيلى باحاله، هر وقت حرف ميزنى بى اختيار لبخند ميزنم!
-: خوب من ايرانى نيستم و لهجه ام ايرانى نيست!
-: راستى اولگا جون خواستى برى خريد بگو با هم بريم، توى ايران به خارجيا خيلى گرونتر ميفروشن!

-: باشه! با هم ميريم!

 

خيلي عالي بود ولي سعي كن در نوشته هاي بعدي يكنواختي و يكدستي ساختار متن را رعايت كني در برخي مواقع متن رسمي است و در برخي سطرها غير رسمي، گاهي بشدت غير رسمي: ننه بابام !! 

 

November 18, 2014
خانم پولینا واقعا شگفت انگیز است شما با وجود محدود بودن منابع آموزشی به زبان فارسی به نسبت زبان هایی مانند انگلیسی چگونه تا این حد عالی،روان و سلیس به زبان فارسی صحبت می کنید؟ راز موفقیت شما چیست؟
November 21, 2014

يك داستان (تخیلی)الكى

اولگا براى مسافرت به ايران رفته است. او زبان فارسى را نيز بلد است.
او با يك نفر از ايران به نام روزبه دوست است و روزبه همراه دوست دخترش نيوشا به فرودگاه امام خمينى رفته اند تا اولگا را با خود ببرند.

در فرودگاه

روزبه و نيوشا: سلام اولگا! به ايران خيلى خوش اومدى! قدم روی چشم ما گذاشتی كشور ما رو نورانى كردى!
اولگا: سلام، خيلى ممنون! متشكرم كه به دنبالم آمديد من در ايران به همراه نياز دارم.
-: من و نيوشا خيلى خوشحال ميشيم كه با تو باشيم
-: شما خيلى مهربان هستيد، همه ايرانى ها اين طور هستند؟
-: ايرانيا هم خوب و بد دارن ديگه!

موبايل روزبه زنگ ميخورد و كارى برايش پيش مى آيد كه بايد برود.

روزبه: ببخشيد بچه ها من يه كارى دارم بايد برم، نيوشا عزيزم اولگا رو برسون خونه يكم استراحت كنه. اينم سوئيچ ماشينم. من با تاكسى ميرم. فقط جايى نكوبونيشا! كلى پولشو دادم!
نيوشا: باشه عزيزم، خداحافظ، اينقدر هم نگران اون پورشه قراضه ات  غراضه نباش! اولگا جون بيا بريم.
اولگا: خيلى خوب.

اولگا: ماشين شما خيلى راحت است. من تا به حال سوار پورشه نشدم.
نيوشا:  فکر می کنی الآن سوار چى هستى پس؟!
-: شما ايرانى ها خيلى شوخ هستيد!
-: كجاشو ديدى؟ حالا ميريم نياوران خونمون تو رو با چنتا از بچه هاى باحال آشنا كنم!
-: خيلى بايد خوش بگذرد! اوه يك سؤال! چرا اسمت نيوشا است؟ نيوشا يك اسم روسى هست!
-: راس ميگى؟ من فكر ميكردم يونانيه! ننه بابام يه اسمى گذاشتن برام ديگه! اولگا لهجت خيلى باحاله، هر وقت حرف ميزنى بى اختيار خندم می گیره لبخند ميزنم!
-: خوب من ايرانى نيستم و لهجه ام ايرانى نيست!
-: راستى اولگا جون خواستى برى خريد بگو با هم بريم، توى ايران به خارجيا  جنسارو خيلى گرونتر ميفروشن!
-: باشه! با هم ميريم!

 

 

** نمی خواستم با تصحیح نوشته ات انرا خراب کنم ولی به نظرم رسید که لازمه. خیلی از خوندنش لذت بردم.راستی میشه ادامه داستانتو برامون بنویسی؟...موفق باشی. ^_^

November 20, 2014
داستان باحالی بود. امیدوارم نیوشا اون پورشه غراضه رو بکوبونه به دیوار تا پسره بفهمه به دخترا نباید ماشین داد! در ضمن این روزبه داستان شما چند تا گرل فرند داره مگه!
November 20, 2014
خیلی خوب بود. به خصوص قسمت مکالمات که به زبان محاوره و غیر رسمی بود. تو قسمت هیچی غلطی نداشتی.
November 19, 2014
Show more
Want to progress faster?
Join this learning community and try out free exercises!