Suggestions
گاوی به نام الی
روزی،
[?گاوی به نام الی از خواب بیدار شد و برای گردش بیرون رفت [پایدز خارج شد
او خیلی دوست داشت به تپه [قادو؟] برود و با حیوانات دیگر صحبت کند
اما، حیوانات تپه از الی خیلی می ترسیدند چون او خیلی بزرگ و بلند بود
"در حالی که راه می رفت، میسه موشه سر راه او پیدا شد. الی از او پرسید:"چطوری؟
"!موشی میسه گفت:"لطفا مرا نخور
"الی گفت: "من که موش نمی خورم، چمن می خورم
"!میسه موشه با تعجب پرسید: "چرا؟ تو که خیلی بزرگ هستی و می توانی حیوانات زیادی را بخوری
[?گاو گفت که من با خوردن چمن برای گوساله ام شیر درست می کنم [و هم زیبا و قوی اقمات کنم
سپس موشی میسه از گاو دور شد و با خود فکر کرد که این گاو عجب حیوان احمقی است که حیوانات دیگر را نمی خورد! من خیلی کوچکم و و شکار کردن برایم سخت است، اما او بزرگ و قوی است!
1.Is میسه the mouse's name?
Sometimes in Persian we use a "ه" at the end of the adjective, like: بنی خرگوشه، میسه موشه، فرانک نجاره and so on. (But this rule doesn't work all the times)
According to this rule I changed موشی میسه to میسه موشه.
Or about "گاو الی", you've written the adjective "'گاو" before the noun "الی". This doesn't seem correct. You can write it "الی گاوه" but I preferd to write the single adjective or the noun.
2.We don't use توله for cow's cub. I used گوساله instead.
3.I didn't understand some of the sentences and put them in [].
الی گاوه
روزی بود و روزگاری بود،
گاوی به نام الی از خواب بیدار شد و برای چرا از طویله بیرون رفت
او خیلی دوست داشت در تپه قدم بزند و با حیونات دیگر صحبت کند
اما، حیوانات تپه خیلی از الی گاوه می ترسیدند چون او خیلی بزرگ و بلند بود
همانطور که راه می رفت، میسه موشه از راه رسید، الی از او پرسید: چطوری؟
میسه موشه گفت: لطفا منو نخور!
الی گاوه گفت: من که موش نمی خورم ، چمن می خورم
میسه موشه خیلی تعجب کرد و پرسید: چرا!؟ تو که خیلی بزرگ هستی و می توانی حیوانات زیادی را بخوری
الی گاوه گفت: من با خوردن چمن برای گوساله ام شیر درست می کنم، و هم خودم را زیبا و قوی نگه می دارم
سپس میسه موشه از الی گاوه دور شد و با خود فکر کرد: عجب گاو احمقی است که حیونات دیگر را نمی خورد؛ من خیلی کوچکم و شکار کردن برایم خیلی سخت است اما او بزرگ و قوی است
الی گاوه الی
روزی بود و روزگاری بود،
گاوی به نام الی از خواب بیدز شده است بیدار شد و بیرون پایدز (برای چرا) از طویله خارج شد (بیرون رفت
او خیلی دوست داشت به تاپه قادو در تپه قدم بزند و به با حیونات دیگر صحبت کند
آوا اما، حیوانات تپه خیلی از الی گاوه خیلی می ترسیدند چون او را خیلی بزرگ و بلند است بود
حال انکه در حالی که (همانطور که) راه می رفت، میسه موشه پیدایش شد (از راه رسید)، کرد و به الی از او پرسید: که چطوری؟
میسه موشه گفت: که لطفا به منو غذا خوردن نیست نخور!
الی گاوه گفت: من که موش نمی خورم ، چمن می خورم
میسه موشه خیلی شگفت تعجب کرد و پرسید: چرا !؟ تو که خیلی بزرگ هستی و می توانی بسیار حیوانات زیادی را بخوری
پس الی گاوه گفت: که من با خوردن چمن برای توله گوساله ام من شیر درست می کنم، و هم خودم را زیبا و قوی اقمات کنم نگه می دارم
سپس میسه موشه از الی گاوه دور شد و با خود فکر کرد (گفت:) که ان عجب گاو را احمقی است که حیونات دیگر را نمی خورد؛ من خیلی کوچکم و به شکار کردن برایم خیلی سخت است اما او بزرگ و قوی است
Hahaha... what a funny story!!