پرسه در خيال عاشقانه ام !!!
روزهايم ناآرام اند
گاهي در انتهاي خيالم، پيچكي گوشه ي باغچه ي تنهايي ام ميخزد و كاشي به كاشي از ديوار احساسم بالا ميرود
گوش هايم لبريز از آواي خندان كسي ست كه در دلتنگي ميگريد
لب هايم زمزمه گر كلماتي ست كه از لب هايش جاري شد
اما بريده بريده
دلتنگي مرا در آغوشش جا داده اما اميد همچنان پشت سياهي چشمانم ميدرخشد
اطمينان در دلم موج ميزند وقتي كه خدا در چشمانم پيدا مي شود
دور مانده ام از كسي كه در روياهايم قدم ميزند انگار...