Luca
زندگی میترا و شهاب میترا و شهاب ایرانی اند. آنها در شهر اصفهان زندگی می کنند و هم کر می کنند. میترا نویسندهی است و شهاب روزنامهگاری است میترا نوولها را می نویسد ولی هم دوست دارد سفرنامه ها را به نویسد شهاب در روزنامه ی دیلی ایران می نویسد و درباره ی سیاسی علاقه دارد آنها عروسی اند و در خانه ی کوچک زندگی می کنند که در مرکز شهر وجود دارد. باچه ی ندارند و زمان برای سفر و تعطیلات دارند. آنها خیلی دوست دارند به خارجی بروند. امروز، میترا و شهاب باید به تهران بروند. دیر است، و شهاب از میترا صبر می کند. « میترا باید بریم » میگوید ولی میترا عینکش پیدا نمیکند. « صبر کن! » جواد می دهد « به دنبال عینکم می گردم ». به آشپزخانه وارد میشود و میبیند که عینکش روی میز وجود درد. اینها را می آورد و تند بیرون خانهش میرفت. با هم دیگر به ایستگاه می روند، بلیط قطار میخرند و میترا خوشحال میگوید «بریم!»
٨ يوليو ٢٠١٥ ٢٢:٥٨
التصحيحات · 8
8

زندگی میترا و شهاب

 

.میترا و شهاب ایرانی‌اند. آن‌ها در شهر اصفهان زندگی و کار می‌کنند. میترا نویسنده و شهاب روزنامه‌نگار است

.میترا رمان می‌نویسد، ولی دوست دارد سفرنامه هم بنویسد

.شهاب در روزنامهٔ دیلی ایران می‌نویسد و به سیاست علاقه دارد

.آن‌ها زن و شوهرند و در خانهٔ کوچکی زندگی می‌کنند که در مرکز شهر قرار دارد

.آن‌ها بچّه ندارند و زمان زیادی برای سفر و تعطیلات دارند، و خیلی دوست دارند که به خارج بروند. امروز، میترا و شهاب باید به تهران بروند

«.دیر است، و شهاب منتظر میتراست: «میترا، باید بریم!» ولی میترا عینکش را پیدا نمی‌کند: «صبر کن! دنبالِ عینکم می‌گردم

.واردِ آشپزخانه می‌شود و می‌بیند که عینکش روی میز است

.آن را بر‌می‌دارد و سریع از خانه بیرون می‌رود

«!با هم به ایستگاه قطار می‌روند، بلیت می‌خرند، و میترا با خوشحالی می‌گوید: «بریم

٩ يوليو ٢٠١٥
1

زندگی میترا و شهاب

میترا و شهاب ایرانی اند. آنها در شهر اصفهان زندگی می کنند و هم کار می کنند. میترا نویسنده است و شهاب روزنامه نگار است.
میترا رمان می نویسد ولی هم دوست دارد سفرنامه ها را به نویسدبه به سفرنامه نوشتن علاقه دارد
شهاب در روزنامه ی دیلی ایرانایران دیلی می نویسد و درباره ی سیاسیبه سیاست علاقه دارد
آنها عروسی اندزن و شوهر هستند(شوهرند،در فارسی مکالمه ای) و در خانه ی کوچکی زندگی می کنند که در مرکز شهر وجودقرار دارد.
بچه ای ندارند و زمان برای سفر و تعطیلات زمان زیادی دارند. آنها خیلی دوست دارند به خارج بروند. امروز، میترا و شهاب باید به تهران بروند. دیر است، و شهاب از میترا صبر می کنداو می گوید « میترا باید بریم »  ولی میترا عینکش را پیدا نمیکند.میترا می گوید.
« صبر کن! » جواب می دهد « به دنبال عینکم می گردم ».
به آشپزخانه وارد میشود و میبیند که عینکش روی میز وجود درداست.
اینها را می آورد و تند بیرون خانهش میرفتآنها بر می دارد و سریع از خانه خارج می شود.
با هم دیگر به ایستگاه می روند، بلیط قطار میخرند و میترا خوشحال میگوید «بریم!»

٩ يوليو ٢٠١٥
Every one give you nice corrections and it's a good idea to write stories for learning better. I totally admire you. Keep up a good work, Luca.
١٥ يوليو ٢٠١٦

زندگی میترا و شهاب

میترا و شهاب ایرانی هستند. آنها در شهر اصفهان زندگی و کار می کنند. میترا نویسنده و شهاب روزنامه نگار است
میترا رمان می نویسد و به نوشتن سفرنامه نیز علاقمند می باشد 
شهاب در روزنامه ایران نویسنده است و به موضوعات  سیاسی علاقه دارد
آنها ازدواج کرده و در خانه کوچکی  در مرکز شهر زندگی می کنند .
آنها بچه ندارند و زمان برای سفر و تعطیلات دارند. آنها خیلی دوست دارند به خارج سفر کنند. امروز میترا و شهاب باید به تهران بروند و عجله دارند. شهاب به میترا می گوید « میترا باید بریم » ولی میترا عینکش را پیدا نمیکند و جواب می دهد .
« صبر کن دنبال عینکم می گردم ».
به آشپزخانه وارد میشود و میبیند که عینکش روی میز است.
اینها را می آورد و سریع از منزل خارج شده و با همدیگر به ایستگاه می روند، بلیط قطار خریده و میترا خوشحال میگوید «بریم!»

٥ يناير ٢٠١٦

زندگی میترا و شهاب

میترا و شهاب ایرانی اند. آنها در شهر اصفهان زندگی می کنند و هم کر کاری می کنند. میترا نویسندهی  نویسنده است و شهاب روزنامهگاری روزنامه نگار است tip : u also can say " میترا نویسنده است و شهاب روزنامه نگار " and omit the ending verb because it's the same with the first one . 

میترا نوولها را رمان می نویسد ولی هم دوست دارد سفرنامه هم بنویسدسفرنامه ها را به نویسد

شهاب در روزنامه ی دیلی ایران می نویسد و درباره ی سیاسی به سیاست علاقه دارد
آنها عروسی زن و شوهر اند و در خانه ی کوچکی زندگی می کنند که در مرکز شهر وجود قرار دارد.
باچه ی بچه ای ندارند و زمان برای سفر و تعطیلات دارند. آنها خیلی دوست دارند به خارجی خارج بروند. امروز، میترا و شهاب باید به تهران بروند. دیر است، و شهاب از میترا صبر می کند منتظر میترا است . می گوید: « میترا باید بریم » میگوید ولی میترا عینکش را پیدا نمیکند.
« صبر کن! » جواد جواب می دهد « به دنبال عینکم می گردم »  . 
به آشپزخانه وارد میشود و میبیند که عینکش روی میز است وجود درد.
اینها را می آورد آن را بر می دارد و به سرعت به بیرون خانه اش می رودتند بیرون خانهش میرفت.
با هم دیگر به ایستگاه می روند، بلیط قطار میخرند و میترا با خوشحالی خوشحال میگوید «بریم!»

 

tip : in persian " وجود داشتن " means to exist . use است or هست or هستند instead of that for saying where sth is . or use the ver " قرار داشتن" instead of that for more formal uses . 

tip: we mention the person before quotion . remember that .

tip: be carefull about ur writting . 

tip:we use " هم" after the object we wanna do TOO. 

 

THANKS

٣ سبتمبر ٢٠١٥
أظهِر المزيد
هل تريد التطور بشكل أسرع؟
انضم لمجتمع التعلّم هذا وجرّب التمرينات المجانية!
Luca
المهارات اللغوية
الكتالونية, الإنجليزية, الفرنسية, الإيطالية, الفارسية, البرتغالية, الإسبانية
لغة التعلّم
الكتالونية, الإنجليزية, الفرنسية, الفارسية, البرتغالية, الإسبانية